تو در را در خواب دیده بودم.
بی اینکه
روزی
سالی
هزاره ای بوده باشی
گیسو پریشان در باد های سرد و پاییزی شمال.
اما
مرا در بیداری با تو می بینند!
پس
کجایی که دیده نمی شوی؟