-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 خردادماه سال 1400 00:04
بارها تا مرگ را تجربه کرده ام اما این بار تا سرزمین مردگان راه زیادی شاید نباشد برای آنها که شکسته اند از بدی روزگار من طلب بخشش دارم برای آنها که شکستند مرا ، طلب امید به زندگی دارم و نمیدانم از عشق چه بگویم که مدیون تمام لحظاتش ماندم برای تمام عزیزانی که مرا سالها با معالجات بی دریغشان همراهی کردند عزت میطلبم از خدا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1399 00:06
من گرفتار زمینم هوا میخواهم
-
,سیاست زدگی نمی گذارد که بخوانید
سهشنبه 4 آذرماه سال 1399 23:55
-
...
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1398 12:46
مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1395 03:49
هیچ ...
-
گریه کرده ام
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1384 12:09
با سرانگشتانت، رد ِ وسوسه را روی تنم ، بگیر و با بوسه هایت، رد اشک ها را، روی گونه هایم... گریه کرده ام.
-
عریان
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1384 14:38
غرق در تو که بودم بهار همسایه دیوار به دیوار من بود غافل که شدم تنهایی بودم لخت و عریان به پیشواز زمستان بی تو پاییز غارتم کرده بود
-
فریاد
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1384 00:13
بیچاره پشت شیشه دلم آه می کشد از آسمان کوچه ما اشک می چکد از آه من به روی شیشه غبار است و آرزو فریاد آسمان به نگارم نمی رسد...
-
گذشت
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1384 17:08
دیگر گذشت دوره ی ((قلبم برای تو)) این سطل آشغال به دردم نمی خورد از خاطرات خوب گذشته نگو عزیز تقویم پارسال به دردم نمی خورد
-
عجیب......
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1384 04:20
لگد زدی به موهایم که عاشق باد اند عجیب سرفه می کند تمام تنم سیگار سوخته ات را.
-
گله
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 12:41
میخواهم گله کنم از روزگار میخواهم بپرسم چرا عشقها سرد شده اند چرا عشق دیگر طعم گیلاس نمیدهد ! چرا نگاهی اتشین قلبی را داغ نمیکند چه شد ان عشق که در دور دستها فریاد میزد . مگر ادما ابی اسمان را نمیبینند که نگاهها چنین تیره شده . دیگر عاشقی شب غزل نمیخواند صدای اب نمیاید نسیم صبح نفسش داغ شده و دگر نوازشی ندارد ....
-
!
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1384 15:38
تو در را در خواب دیده بودم. بی اینکه روزی سالی هزاره ای بوده باشی گیسو پریشان در باد های سرد و پاییزی شمال. اما مرا در بیداری با تو می بینند! پس کجایی که دیده نمی شوی؟
-
و تو........... هیچ
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1384 22:05
اگر می دانی در این جهان کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت تعغیر می کند و صدای قلبت آبرویت را به تاراج می برد. مهم نیست که او مال تو باشد .مهم این است که فقط: زندگی کند.....لذت ببرد و نفس بکشد. و تو..............هیچ
-
وقتی نیستی
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1384 03:49
و شهر در سکوتی غمگین فرو رفته است... همه ی ستاره ها روی چادر سیاه شب سر جای خود نشسته اند... و از آن بالا با تعجب به اشکهایم می نگرند... همه ی ستاره ها هستند... جز ستاره ی تو... همان ستاره ای که از وقتی به دنیا آمدی... خدا آن را همدمی برای تو قرار داد... تا هر وقت که دلت می گیرد... با ستاره ی باوفای خود خلوت کنی... و...
-
عاشقانه
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1384 02:12
سر آغاز شب بود ماه در میان برکه ی پر آب جیز دیگری بود وهم انگیز و بیقرار و ما چشم بسته چون شبحی خاموش در طلب یک جرعه ی عشق به راه بادیه می رفتیم تمام تقصیر ما عاشقی بود نمی دانستیم که به سهم اندک علاقه باید قناعت کرد نمی دانستیم که از پر چین شکسته نباید لانه ساخت باری از مشق گریه هم گذشتیم به صراط ایثار رسیدیم یکی رفت...
-
سیاه پوش
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 18:34
سیاه پوشیدم از امروز برای عشق برای عشقی که مجنونش بودم و به خاطر دارم که او میگفت: لیلای من است سیاهپوشیدم برای عشق و دیگر هیچ ...!